رمان
وقتی رئیست بود............. 🤍✨
p16
جیسون گفت
جیسون: کجا میری؟
ات: به تو ربطی نداره
جیسون: بچه کاری نکن بیام پارت کنما!
زن عمو: بچه ها بسه ، امشب مهمونای مهمی داریم
ات: کی؟
زن عمو:اقای کیم بود؟ با خانوادشون
ات: شت،
لقمه ای توی دهنم گذاشتم و با دو رفتم به سمت مدرسه رفتم توی کل تایم حواسم به این بود که الان کیجو رو با اون نامزد عنتر باید ببینم. پوفی کشبدم و صدای زنگ اومد از مدرسه زدم بیرون رفتم توی یه دست شویی عمومی تا لباس های محل کارمو بپوشم، بعد پوشیدن به سمت شرکت رفتم کمی مونده بود که برسم که ماشینی کنارم ایستاد و بوق زد، شیشه رو اورد پایین و با دیدن چره ی طرف خیالم راحت شد سومین بود
ات: اوه، اقای کبم سلام
سومین: مگه قرار نشد بهم بگی سومین
ات: ااا راستی یادم نبود(با خنده)
سومین:اشکال نداره سوار شو برسونت
ات:نه مرسی خودم میرم
سومین:بیا دیگه راهمون یکیه
ات:خب....باشه
"سوار ماشین شدم و سومین شی راه افتاد (یه چیزی رو توضیح بدم گایز "شی"اینجا به معنای احترامه )
توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم
سومین:رسیدیم ااا راستی امروز بیا دفترم کارت دارم
ات:چشم
پیاده شدم و به سمت در شرکت رفتم درو باز کردن و روبروی آسانسور وایسادم چند تا از کارمند های شرکت هم اونجا بودن
( کارمندها رو با ^ ،*،♡نشون میدم)
^:شنیدی میگن امروز خانم هوانگ قراره بیاد؟؟
*:آره شنیدم خانم خیلی سخت گیریه و قرار برای فشن شوی جدید مدل انتخاب کنه
"با این حرفا یادم افتاد که امروز اقای کیم مهمون مهمی داره پس خانم هوانگه البته خانم هوانگ کیه؟"
---------------------------
یه پارت دیگه هم میزارم
p16
جیسون گفت
جیسون: کجا میری؟
ات: به تو ربطی نداره
جیسون: بچه کاری نکن بیام پارت کنما!
زن عمو: بچه ها بسه ، امشب مهمونای مهمی داریم
ات: کی؟
زن عمو:اقای کیم بود؟ با خانوادشون
ات: شت،
لقمه ای توی دهنم گذاشتم و با دو رفتم به سمت مدرسه رفتم توی کل تایم حواسم به این بود که الان کیجو رو با اون نامزد عنتر باید ببینم. پوفی کشبدم و صدای زنگ اومد از مدرسه زدم بیرون رفتم توی یه دست شویی عمومی تا لباس های محل کارمو بپوشم، بعد پوشیدن به سمت شرکت رفتم کمی مونده بود که برسم که ماشینی کنارم ایستاد و بوق زد، شیشه رو اورد پایین و با دیدن چره ی طرف خیالم راحت شد سومین بود
ات: اوه، اقای کبم سلام
سومین: مگه قرار نشد بهم بگی سومین
ات: ااا راستی یادم نبود(با خنده)
سومین:اشکال نداره سوار شو برسونت
ات:نه مرسی خودم میرم
سومین:بیا دیگه راهمون یکیه
ات:خب....باشه
"سوار ماشین شدم و سومین شی راه افتاد (یه چیزی رو توضیح بدم گایز "شی"اینجا به معنای احترامه )
توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم
سومین:رسیدیم ااا راستی امروز بیا دفترم کارت دارم
ات:چشم
پیاده شدم و به سمت در شرکت رفتم درو باز کردن و روبروی آسانسور وایسادم چند تا از کارمند های شرکت هم اونجا بودن
( کارمندها رو با ^ ،*،♡نشون میدم)
^:شنیدی میگن امروز خانم هوانگ قراره بیاد؟؟
*:آره شنیدم خانم خیلی سخت گیریه و قرار برای فشن شوی جدید مدل انتخاب کنه
"با این حرفا یادم افتاد که امروز اقای کیم مهمون مهمی داره پس خانم هوانگه البته خانم هوانگ کیه؟"
---------------------------
یه پارت دیگه هم میزارم
- ۴.۰k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط